• فارسی
  • ترکی
  • انگلیسی
  • نتایج رنده
  • جدول ورزشی
  • ارز سکه
  • بورس
  • قیمت کالا
  • قیمت خودرو
  • مجله خبری

امروز :

صفحه ورود

آیا گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟ بستن
ورود به سایت ثبت نام در سایت

نمایش منو

  • 5 خبر برتر
  • آخرین اخبار روز
  • آخرین مطالب اسلایدر
  • آستانه اشرفیه
  • استان ها
  • بندر کیاشهر
  • حوادث
  • دانش و فناوری
  • دولت
  • سپاه
  • سر تیتر اخبار1
  • سرتیتر اخبار
  • سلامت
  • سیاست
  • سیاهکل.دیلمان
  • شهرداری ها
  • عناوین اخبار
  • فرهنگ
  • فوتبال
  • قرارسبز
  • قوه قضائیه
  • گالری
  • گیلان
  • مجله
  • مجله خبری
  • مجله سلامت
  • محیط زیست
    • قرار سبز
  • میراث فرهنگی،گردشگری و صنایع دستی
  • هنر
    • شعر هفته
    • عکس هفته
  • والیبال
  • ورزش
  • بازگشت به خبرگزاری
  • گالری

چادرم در مشتش بود که شهید شد

ارسال شده در : شنبه, جولای 15th/ 2023ساعت 5:58 ب.ظ

مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: "من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم." چادرم در مشتش بود که شهید شد.

به گزارش پایگاه خبریگیل فام به نقل از  ترشیز خوان؛ یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس به نام سرکار خانم موسوی تعریف می کردند که :

یک روز که در بیمارستان بودیم حمله شدیدی صورت گرفته بود… مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می‌کردند. مجروحین به شدت وخیم بود.

در بین همه آنها وضع یکی از آنها خیلی بدتر از بقیه بود. رگ هایش پاره پاره شده بود… وقتی جراح این مجروح را دید به من گفت که بیارمش داخل اتاق عمل و برای جراحی آماده اش کنم.

من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم. همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را در بیاورم، مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت:

“من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم.”

چادرم در مشتش بود که شهید شد.

از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم.

 

 

  • منبع خبر : کتاب کلید اسرار _ ص ۳۷۶